زنده کن. (آنندراج). زنده کننده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آن زنده یکی را و دو را کرد به معجز وین زنده گر جان همه خلق جهانست. منوچهری (یادداشت ایضاً). به کف موسی کلیم کریم بدم عیسی که زنده گر است. انوری (از آنندراج). رجوع به زنده کن شود
زنده کن. (آنندراج). زنده کننده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آن زنده یکی را و دو را کرد به معجز وین زنده گر جان همه خلق جهانست. منوچهری (یادداشت ایضاً). به کف موسی کلیم کریم بدم عیسی که زنده گر است. انوری (از آنندراج). رجوع به زنده کن شود
زایل کننده اندوه. ازبین برندۀ غم و غصه: هم او میگسار است و هم چنگ زن هم اوچامه گویست و انده شکن. فردوسی. یکی پای کوب و دگر چنگ زن سدیگر خوش آواز و انده شکن. فردوسی
زایل کننده اندوه. ازبین برندۀ غم و غصه: هم او میگسار است و هم چنگ زن هم اوچامه گویست و انده شکن. فردوسی. یکی پای کوب و دگر چنگ زن سدیگر خوش آواز و انده شکن. فردوسی
غمخوار. تحمل کننده اندوه: خاقانیا سگ جان شدی کانده کش جانان شدی در عشق سر دیوان شدی نامت بدیوان تازه کن. خاقانی. خاقانی اگر چه عقل دستخوش تست هم محرم عشق باش کانده کش تست. خاقانی
غمخوار. تحمل کننده اندوه: خاقانیا سگ جان شدی کانده کش جانان شدی در عشق سر دیوان شدی نامت بدیوان تازه کن. خاقانی. خاقانی اگر چه عقل دستخوش تست هم محرم عشق باش کانده کش تست. خاقانی
خواجه علی ارده گر، اصفهانی یکی از مهندسان خراسان بعهد سلطان ابوسعید تیموری که بقوت ذهن و دقت طبع، امور عجیبه ظاهر میکرد. وی در یک شیشه سی ودو جماعت محترفۀ صنعت پیشه را که در کار خانه آفرینش موجود بودند، بحیز ظهور آورد چنانکه سی ودو دکان و کارخانه گشوده هر پیشه وری به مهمی که مخصوص او بود، مشغولی میکرد و بعضی از آن صور که در صنعت بحرکت احتیاج داشتند مثل خیاط و نداف و نجار و حداد بهیئتی جنبش ایشان را مرقوم قلم تصویرگردانیده بود که در آینۀ خیال صورتی از آن زیباتر نمی نمود. سلطان سعید چون آن تعبیۀ غریبه را مشاهده فرمود، بغایت متعجب گشته درباره آن نادرۀ دوران اصناف تحسین و احسان بتقدیم رسانید. (حبط ج 2 ص 234)
خواجه علی ارده گر، اصفهانی یکی از مهندسان خراسان بعهد سلطان ابوسعید تیموری که بقوت ذهن و دقت طبع، امور عجیبه ظاهر میکرد. وی در یک شیشه سی ودو جماعت محترفۀ صنعت پیشه را که در کار خانه آفرینش موجود بودند، بحیز ظهور آورد چنانکه سی ودو دکان و کارخانه گشوده هر پیشه وری به مهمی که مخصوص او بود، مشغولی میکرد و بعضی از آن صور که در صنعت بحرکت احتیاج داشتند مثل خیاط و نداف و نجار و حداد بهیئتی جنبش ایشان را مرقوم قلم تصویرگردانیده بود که در آینۀ خیال صورتی از آن زیباتر نمی نمود. سلطان سعید چون آن تعبیۀ غریبه را مشاهده فرمود، بغایت متعجب گشته درباره آن نادرۀ دوران اصناف تحسین و احسان بتقدیم رسانید. (حبط ج 2 ص 234)
برندۀ انده (اندوه). آنکه غم و اندوه را از بین می برد. تسلی دهنده: دبیری بیاورد انده بری همان ساخته پهلوی دفتری. فردوسی. مهر فرزند بر خواجه فکنده ست جهان زآنکه چون مادر انده خور انده بر اوست. فرخی. خاقانی غریبم در تنگنای شروان دارم هزار انده انده بری ندارم. خاقانی، سبو و کوزه. (ناظم الاطباء)
برندۀ انده (اندوه). آنکه غم و اندوه را از بین می برد. تسلی دهنده: دبیری بیاورد انده بری همان ساخته پهلوی دفتری. فردوسی. مهر فرزند بر خواجه فکنده ست جهان زآنکه چون مادر انده خور انده بر اوست. فرخی. خاقانی غریبم در تنگنای شروان دارم هزار انده انده بری ندارم. خاقانی، سبو و کوزه. (ناظم الاطباء)